رفیق روزهای سخت

سلامی دوباره از دخترک معمار
دوباره اومدم پیشتون با قصه ای تازه از دل دانشگاه
روز های پر تکاپویی که با نزدیک شدن به امتحانا همه ی دانشجو هارو به جنب و جوش انداخته و خب منم یکی از اون دانشجوهام
که در طول ترم اصلا به درسا توجه نکردم و همیشه فکر میکردم زمان دارم
اما امان از این بی توجهی که کار دستم داد مثل چشم بهم زدن اخر ترم شد و فصل امتحانا رسید و من موندم با کلی حجم کتاب که روی دستم مونده بود
پریشون از این ور به اون از این استاد به اون استاد تا بتونم کمی از حجم درسا کم کنم اما نشد که نشد
امل تو اوج همین نا امیدیا دوستم به دادم رسید و کمکم کرد تا از کتابا خلاصه تهیه کنم و بتونم از پس امتحانا به خوبی بربیام شاید تنبلی کار دستم داد اما رفیق خوب به دادم رسید
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.